بخشی از مقدمه:
ایالات متحده آمریکا به عنوان کشوری با مؤلفههای قدرت جهانی برای دستيابی به منافع بیشتر و پیشبرد فرآیندهایجهانی بر اساس خواست و مقتضیات خود، در مناطق و حوزههای مختلف بینالمللی حضور و نفوذ دارد. بسته به نوع موقعیتی که این کشور در آن قرار دارد و شرایط و ویژگیهایی که بر عرصهی روابط بینالملل حاکم است، نوع رویکردها و استراتژیهای این کشور نیز در قبال کشورهای مختلف در عرصهي سیاستهای خارجی آن متفاوت خواهد بود.
تاکتیکهای گوناگونی که ایالات متحده در راستای استراتژیهای کلان خود نیز اتخاذ میکند در نوع نگرش این کشور و جهتبخشی به مشی سیاست خارجی آن نیز مؤثر است.
سیاست خارجی ایالات متحده از سه رهیافت اساسی در عرصهي روابط بینالملل یعنی رئالیسم و نورئالیسم، لیبرالیسم و نولیبرالیسم و همچنین سازهانگاری تأثیرپذیر میباشد.
جایگاه حقوق بشر به عنوان یکی از مسائل مهم و مطرح در سطح جهانی و بینالمللی با عطف به این سه رهیافت در نوع رویکردهای آمریکا در مواجهه با کشورها و بالاخص کشور جمهوری اسلامی ایران از اهمیت خاصی برخوردار خواهد بود. اینکه آمریکا از مسألهي حقوق بشر به مثابه یک ابزار در راستای تأمین منافع خود بخواهد استفاده کند و یا اینکه حقوق بشر به عنوان یک مسأله فراتر از محاسبات تأمین منافع بخواهد در رویکردهای سیاست خارجی آن کشور نقش داشته باشد، همگی در قالب رهیافتهای سهگانه روابط بینالملل لازم به تجزیه و تحلیل میباشند.
لذا در این پژوهش با پرداختن به ساختار ماهیتی شکلدهنده سیاست خارجی آمریکا و اینکه اگر هر کدام از سه رهیافت، مبنای شکلدهی به سیاست خارجی آمریکا باشد، در مواجهه با کشور ایران چه پیامدهایی در زمینهي حقوق بشر میتواند به دنبال داشته باشد، مورد بررسی قرار گرفته است.