از قصه و حكايت، تا وادي داستان و رُمان
رؤياهاي دوران كودكي عموماً با خواب و خيال همراه است. خواب و خيالي كه آرام آرام برخي از آنها به واقعيت نزديك ميشود. اتفاقاتي كه در زندگي رخ ميدهد گاه شباهتهايي به همان افسانهپردازيهاي دوران كودكي انسان دارد. دوران كودكي ما با داستانسراييهاي مرحوم صبحي مهتدي قصه و قصهپردازِ راديوي آن روزگار همراه بود. هر جمعه ظهر با اشتياق پاي راديو مينشستيم تا بعد از اذان مرحوم مؤذنزادهاردبيلي، روانشاد صبحي با آن صداي پُرطنين و آهنگينش بگويد: بچهها سلام! يكي بود، يكي نبود و داستاني را آغاز نمايد كه همه وجود ما گوش بود و گوش، و نفس از كسي بالا نميآمد تا داستان يا به پايان كار ميرسيد يا دنبالهاش به هفته بعد موكول كه تا يك هفته بعد چه اتفاقاتي خواهد افتاد. دلمشغولي ما بود و هزار تصور و پيشبينيهايي كه گاه درست از آب در ميآمد و زماني خلاف تصور ما بود و اما اين به جاي خود بماند. بياييم بر سر اصل قضيه ... داستانسرايي و داستاننويسي در ايران، در حقيقت با محمّدعلي جمالزاده آغاز ميشود. آن هم با همان رُمان يكي بود يكي نبود. وي كه راهگشاي حوزه داستاننويسي بود و بعدها بزرگاني چون هدايت و علوي و آل احمد و چوبك و چند تن ديگر كار او را به كمال رساندند و برخي آثار درخشان اين نويسندگان تحصيلِ حاصل آن شروع و قدم اول بود ... جمالزاده بعد از يكي بود و يكي نبود چند كار ديگر عرضه كرد؛ نظير صحراي محشر و قُلتَشن ديوان و عمويادگار و ... اما هيچكدام نتوانست مثل همان كار اوليه او در دل اهل ذوق جاي باز كند. نكته قابل تأمل اين است كه اگر ظهور ادبيات نو، خلق هنري از واقعيتهاي اجتماعي، در ايران با صادق هدايت آغاز شده باشد، يك خط روشن در طول زماني نزديك به نيم قرن دارد و بر اين خط روشن به تدريج و رو به سوي زمان، جابجا نويسندگاني ظاهر ميشوند كه تلاشي در تلفيق واقعيتنگري اجتماعي و خلق ادبي دارند به طور مثال جلال آل احمد در آغاز كار چنين قصدي داشت، اما از قصد تا عمل در كار هنر راهي دشوار و پُرمخاطره در پيش است. تحولات اجتماعي بهخصوص آن موقع كه پشتوانهاي به نام وظيفه و تعهّد به خود بگيرد از خطرهاي جدي است كه پيش از گرفتن وقت، علت انحراف ميشود و اگر دير بپايد و پُرحاشيه پيش برود به خويشتنمداري بيمارگونهاي تبديل ميشود كه توان استثنايي از خلاقيت و فرهنگ بايد جلودار آن باشد كه نيست و در اين سرزمين به دلائل بسيار چنين رويدادي قابل انتظار است. معيار قطعي براي ارزشيابي هر اثر خلاقه، زمان است. زمان است كه اعتبار و بي اعتباري هر اثر را معين ميكند. بايد از انتشار هر اثري زماني بگذرد تا اعتبار آن معلوم شود. آثار ماندگار دنيا همه از بوته زمان گذشتهاند و شكوهمندي خود را به اثبات رساندهاند. گفتهاند اگر اثري را دست كم دو نسل بخوانند آن اثر نشانههايي از آثار جاودان را در خود دارد؛ نظير رمان "بوفِ كور" كه هر چه از انتشار آن ميگذرد بيشتر خواننده پيدا ميكند هر چند بسياري از دقائق و ظرائف اين اثر با برخي سليقهها و نوع تفكر و خواسته ممكن است همسويي نداشته باشد ...
رمان پيش روي شما نكات و دقائق ظريفي را در قالب يك داستان بيان كرده است كه نشانه ضريب هوشي و دقت نظر و ذهنپردازي خاص نويسنده است. از خواندن آن پشيمان نخواهيد شد.